observedدیکشنری انگلیسی به فارسیمشاهده شده، رعایت کردن، مشاهده کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، برپا داشتن، دیدن
observationsدیکشنری انگلیسی به فارسیمشاهدات، مشاهده، نظر، رعایت، ملاحظه، مراقبت، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده