trailsدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرهای پیاده روی، دنباله، دنباله دار بودن، اثر پا باقی گذاردن، بدنبال کشیدن، بدنبال حرکت کردن، طفیلی بودن، دنباله داشتن
routsدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرها، بی نظمی و اغتشاش، طغیان، جمع، گروه، وفور، تار و مار کردن، با پوزه کاویدن، بطور اشفته گریزاندن، کاملا شکست دادن
routesدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرها، مسیر، راه، جاده، خط سیر، سمت، طرف، جریان معمولی، مسیر چیزیرا تعیین کردن