enchantsدیکشنری انگلیسی به فارسیenchants، طلسم کردن، بدام عشق انداختن، افسون کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، سحر کردن
ravishesدیکشنری انگلیسی به فارسیزخمی شدن، قاپیدن، ربودن، مسحور کردن، از خود بیخود شدن، بعفت و ناموس تجاوز کردن