proctorدیکشنری انگلیسی به فارسیپروکتور، ناظر، متولی، وکیل قانونی، بازرس دانشجویان، نایب، نظارت کردن، بازرسی کردن
proctorsدیکشنری انگلیسی به فارسیپروکرات ها، ناظر، متولی، وکیل قانونی، بازرس دانشجویان، نایب، نظارت کردن، بازرسی کردن
predominateدیکشنری انگلیسی به فارسیقاطع بودن، مستولی شدن بر، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن، دارای نفوذ نجومی
predominatedدیکشنری انگلیسی به فارسیغالب بود، مستولی شدن بر، قاطع بودن، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن