inclinesدیکشنری انگلیسی به فارسیشیب، خمیدگی، خم کردن، تمایل داشتن، کج کردن، مستعد شدن، سرازیر کردن، شیب دادن، متمایل کردن، چسبیدن
prepareدیکشنری انگلیسی به فارسیآماده کردن، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
preparesدیکشنری انگلیسی به فارسیتهیه می کند، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
preparingدیکشنری انگلیسی به فارسیآماده كردن، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
bandingدیکشنری انگلیسی به فارسیباندینگ، متحد کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با نوار بستن، متحد شدن، بصورت نوار یا تسمه دراوردن