مردهدیکشنری فارسی به انگلیسیasleep, dead, deceased, defunct, departed, drab, extinct, fallen, gone, lifeless, stark
post-mortemدیکشنری انگلیسی به فارسیبعد از مرگ، معاینه پس از مرگ، مرده را معاینه وکالبد شکافی کردن، پس از مرگ، پس از واقع
postmortemدیکشنری انگلیسی به فارسیpostmortem، معاینه پس از مرگ، مرده را معاینه وکالبد شکافی کردن، پس از مرگ، پس از واقع