معنی مداخله | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

مداخله

دیکشنری فارسی به انگلیسی

hands-off, interference, intervention

جست‌وجوی مشابه

مداخله جو

دیکشنری فارسی به انگلیسی

interventionist

مداخله جوی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

busybody

مداخله جویانه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

interventionist

مداخله درمانی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

intervene

مداخله کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

interfere, intervene, meddle

جست‌وجوی متن

interventive

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مداخله

interveniency

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مداخله

intervenium

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مداخله

meddlement

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مداخله

intervenience

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مداخله