ماندهدیکشنری فارسی به انگلیسیdifference, excess, moldy, mustily, musty, owing, residue, spent, stale, tired
residuesدیکشنری انگلیسی به فارسیباقی مانده، پس مانده، ته نشین، پس ماند، قسمت باقی مانده، فضولات، تفاله مانده، زیادتی، فضله