محبوبدیکشنری فارسی به انگلیسیbeloved, darling, favorite, desirable, fair-haired, favored, pet, popular, truelove, valentine
pallدیکشنری انگلیسی به فارسیپال، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن
pallsدیکشنری انگلیسی به فارسیپالس، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن
popularizeدیکشنری انگلیسی به فارسیمحبوب کردن، عمومی کردن، مورد پسند عامه کردن، معروف ومشهور کردن، عمومیت دادن، تعمیم دادن