محبوبدیکشنری فارسی به انگلیسیbeloved, darling, favorite, desirable, fair-haired, favored, pet, popular, truelove, valentine
popularizeدیکشنری انگلیسی به فارسیمحبوب کردن، عمومی کردن، مورد پسند عامه کردن، معروف ومشهور کردن، عمومیت دادن، تعمیم دادن
recessedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن