معنی مجریه | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

مجریه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

administrative

جست‌وجوی مشابه

مجریه (حقوق)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

executive

مجری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

administrator, enforcer, presenter

مجری برنامه (رادیو)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

compère

مجری برنامه بودن (رادیو)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

host

مجری برنامه موسیقی (رادیو)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

disc jockey

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

Plovdiv

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پلوودیو

جست‌وجوی متن

radio announcer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجری رادیو

settlors

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجریان

privier

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجری

enforcers

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجریان، مجری

reissuers

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مجریان