متمرددیکشنری فارسی به انگلیسیcontumacious, disobedient, insubordinate, lawless, mutineer, outlaw, rebel, recalcitrant
swellsدیکشنری انگلیسی به فارسیمتورم می شود، تورم، برجستگی، متورم شدن، پف کردن، باد کردن، اماس کردن، متورم کردن، باد غرور داشتن