متروکهدیکشنری فارسی به انگلیسیabandoned, derelict, deserted, desolate, disused, forlorn, forsaken, lone, lonely, lonesome, unfrequented
superannuatedدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش درآمد، متروکه دانستن، بازنشسته دانستن یا شدن، کهنه شدن، از مد افتادن
superannuatingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوءاستفاده، متروکه دانستن، بازنشسته دانستن یا شدن، کهنه شدن، از مد افتادن
superannuateدیکشنری انگلیسی به فارسیفوق العاده، متروکه دانستن، بازنشسته دانستن یا شدن، کهنه شدن، از مد افتادن