touchedدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس کرد، زدن، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، رسیدن به، متاثر کردن، متاثر شدن
pityدیکشنری انگلیسی به فارسیتاسف، ترحم، افسوس، رحم، همدردی، مرحمت، حس ترحم، بخشش، مروت، ترحم کردن، دلسوزی کردن، متاثر شدن