furnishesدیکشنری انگلیسی به فارسیارائه می دهد، مبله کردن، مجهز کردن، دارای اثاثه کردن، تهیه کردن، مزین کردن
furnishingدیکشنری انگلیسی به فارسیمبلمان، مبله کردن، مجهز کردن، دارای اثاثه کردن، تهیه کردن، مزین کردن
shiftدیکشنری انگلیسی به فارسیتغییر مکان، تغییر، انتقال، تغییر جهت، نوبت، تعویض، عوض، نوبت کار، تناوب، استعداد، ابتکار، مبدله، تعبیه، نقشه خائنانه، حقه، توطئه، تغییر دادن، انتقال دادن، پخش ک
shiftsدیکشنری انگلیسی به فارسیتغییرات، تغییر، انتقال، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت، تعویض، عوض، نوبت کار، تناوب، استعداد، ابتکار، مبدله، تعبیه، نقشه خائنانه، حقه، توطئه، تغییر دادن، انتقال دا