beginningدیکشنری انگلیسی به فارسیشروع، ابتدا، اغاز، اقدام، سر، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، عنصر، مبتدا
subjectدیکشنری انگلیسی به فارسیموضوع، در معرض، تحت، فاعل، مطلب، شخص، مبحث، نهاد، موضوع مطالعه، مبتدا، شیی، زیرموضوع، موکول به، در معرض گذاشتن، مطیع کردن، تحت کنترل دراوردن، در معرض بودن یا قر
beginningsدیکشنری انگلیسی به فارسیآغازین، شروع، ابتدا، اغاز، اقدام، سر، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، عنصر، مبتدا