بی مبالاتدیکشنری فارسی به انگلیسیcaddish, inconsiderate, indiscreet, insensate, mindless, negligent, slack, thoughtless, unmindful
boastدیکشنری انگلیسی به فارسیبه رخ کشیدن، لاف، مباهات، رجز خوانی، لاف زدن، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، رجز خواندن، قپی کردن
bragدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلیم شدن، لاف، رجز خوانی، مباهات، خود ستا، لاف زدن، با تکبر راه رفتن، بالیدن، باد کردن، رجز خواندن، قپی کردن
gloryدیکشنری انگلیسی به فارسیشکوه، افتخار، جلال، عظمت، عزت، فخر، شهرت، اشتهار، نور، مباهات، سر بلندی، بالیدن، فخر کردن، ستودن، شادمانی کردن، درخشیدن