lidدیکشنری انگلیسی به فارسیدرب، کلاهک، دریچه، سر، چفت، سر پوش، پلک چشم، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به
panدیکشنری انگلیسی به فارسیماهی تابه، کفه، قاب، جمجمه، کفه ترازو، روغن داغکن، تغار، گودال اب، استخراج کردن، بباد انتقاد گرفتن، بهم پیوستن، بهم جور کردن
pansدیکشنری انگلیسی به فارسیتابه، ماهی تابه، کفه، قاب، جمجمه، کفه ترازو، روغن داغکن، تغار، گودال اب، استخراج کردن، بباد انتقاد گرفتن، بهم پیوستن، بهم جور کردن