logدیکشنری انگلیسی به فارسیوارد شوید، لگاریتم، کنده، کارنامه، سرعت سنجکشتی، صورت عملیات، سفرنامهکشتی، گزارش سفرنامه کشتی، گزارش سفر هواپیما، قطعهای از درخت که اره نشده، ثبت کردن وقایع، کن
visionlessدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم انداز، فاقد دید، فاقد حس بینش و مال اندیشی، عاری از تطور و الهام