لیزدیکشنری فارسی به انگلیسیfatty, greasy, lubricious, oily, slick, slider, slippery, slithery, unctuous
slipدیکشنری انگلیسی به فارسیلیز خوردن، لغزش، اشتباه، خطا، روکش، سهو، قلمه، تکه کاغذ، زیر پیراهنی، نسل، خطا به خواندن، لیزی، گمراهی، نهال، اولاد، باریکه، ستون، لغزیدن، گریختن، اشتباه کردن،