لبهدیکشنری فارسی به انگلیسیborder, brink, cut, edging, end, flapper, fringe, hemline, ledge, lip, overhang, rim, small, verge
rimدیکشنری انگلیسی به فارسیلبه، دیواره، قاب عینک، دوره دار کردن، زهوار گذاشتن، لبه داریا حاشیه دار کردن
gallsدیکشنری انگلیسی به فارسیغرفه، صفرا، زهره، گستاخی، زردآب، تلخی، زخم پوست رفتگی، تاول، لکه، عیب، پوست بردن از
gallدیکشنری انگلیسی به فارسیگال، صفرا، زهره، گستاخی، زردآب، تلخی، زخم پوست رفتگی، تاول، لکه، عیب، پوست بردن از