لطیفهدیکشنری فارسی به انگلیسیbon mot, epigram, jest, joke, mots, one-liner, pleasantry, quip, story, witticism
jestsدیکشنری انگلیسی به فارسیجاستر، شوخی، تمسخر، بذله گویی، مزاح، لطیفه، بذله، طعنه، گوشه، کنایه، کردار، مسخره، خوش مزگی، تمسخر کردن، استهزاء کردن، ببازی گرفتن، شوخی کردن، مزاح گفتن، خنده ک
quipدیکشنری انگلیسی به فارسیفریاد زدن، کنایه، طعنه، طنز، گوشه، لطیفه، بذله، طعنه زدن، مزه ریختن، ایهام گفتن
quipsدیکشنری انگلیسی به فارسیquips، کنایه، طعنه، طنز، گوشه، لطیفه، بذله، طعنه زدن، مزه ریختن، ایهام گفتن
jestدیکشنری انگلیسی به فارسیجاست، شوخی، تمسخر، بذله گویی، مزاح، لطیفه، بذله، طعنه، گوشه، کنایه، کردار، مسخره، خوش مزگی، تمسخر کردن، استهزاء کردن، ببازی گرفتن، شوخی کردن، مزاح گفتن، خنده کر
padsدیکشنری انگلیسی به فارسیپد، لایی، دفترچه یادداشت، لایه، تشک، پشتی، چنگ، چنبره، جاده، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، قد