معنی لشقمهز سشعزث

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی مشابه

لقمه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bite, bolus, gulp, morsel

لقمه را جویدن و در دهان کسی گذاشتن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

spoon-feed

لقمه کوچک

دیکشنری فارسی به انگلیسی

nibble

ماهی لقمه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

fish stick

هزار لقمه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

kilobyte

جست‌وجوی غلط تایپی

garlic sauce

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سس سیر

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

garlic

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سیر

garlic bread

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نان سیر

garlic clove

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گل میخک سیر

garlic salt

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نمک سیر، سیر نمک، سیر و نمک

garlic chive

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سیر لانه زنبوری

جست‌وجوی متن

gummer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لقمه

seedlip

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لقمه

mouthful

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لقمه، مقدار

lacquey

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لقمه، پادو، نوکر، فراش، چاکری کردن، نوکری کردن

clinks

دیکشنری انگلیسی به فارسی

لقمه ها، سلول زندان، جلنگ جلنگ صدا کردن، بصدا دراوردن