varnishedدیکشنری انگلیسی به فارسیلاک زدن، لاک الکل زدن به، جلا زدن به، جلا دادن، لعاب زدن به، دارای ظاهرخوب کردن، صیقلی کردن
boastدیکشنری انگلیسی به فارسیبه رخ کشیدن، لاف، مباهات، رجز خوانی، لاف زدن، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، رجز خواندن، قپی کردن
kid gloveدیکشنری انگلیسی به فارسیدستکش بچه، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
varnishدیکشنری انگلیسی به فارسیلاک الکل، جلا، صیقل، لاک الکل زدن به، جلا زدن به، جلا دادن، لعاب زدن به، دارای ظاهرخوب کردن، صیقلی کردن