قبول کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadmission, admit, adopt, agree, accept, allow, allowance, grant, own, recognize, take, undertake
Wardدیکشنری انگلیسی به فارسیبخش، نگهبان، محجور، اطاق عمومی بیماران بستری، صغیری که تحت قیومت باشد، نگه داری کردن، توجه کردن
absoluteدیکشنری انگلیسی به فارسیمطلق، دایره نا محدود، کامل، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، غیر مشروط، ازاد از قیود فکری، خود رای