650 مدخل
pine tar
pitch pine
pitch, tar
tarry
bitumen
ریو
مجله، تند گشتن، دور برداشتن
RV
مخروطی، مخروط، قیف، میوه کاج، هر چیز مخروطی یا کله قندی، مخروطی شکل کردن
کندو، مرکز تجمع، جای کار وپر قیل وقال، اندوختن، در کندو جمع کردن
قصر، کاخ، کوشک
مانع، قید، مانع شدن، مانع شدن از، از کار بازداشتن
مانع می شود، قید، مانع شدن، مانع شدن از، از کار بازداشتن