rigدیکشنری انگلیسی به فارسیدکل، اسباب، تجهیزات، جامه، وضع حاضر، لباس، دگل ارایی، لوازم، اماده شدن، گول زدن، مسلح کردن، بادگل و بادبان اراستن، مجهز کردن، با خدعه و فریب درست کردن
right to speedy and public trial by juryدیکشنری انگلیسی به فارسیحق دادرسی سریع و عمومی توسط هیئت منصفه