391 مدخل
break, quarrel
indent
disinter, exhume
stratify
calibrate
crenelate
ریو
خراب کردن، غارت
خلاص شدن از شر، رهانیدن از
پاره کردن
لکه نازک
همسر، قهر کردن، رنجیدن، اوقات تلخی کردن، ترساندن، اماس کردن
مبهم، قهر کردن، رنجیدن، پژمرده شدن
خجالت کشیدن، قهر کردن، رنجیدن، اوقات تلخی کردن، ترساندن، اماس کردن
میچ، قهر، رنجش، کدورت، قهر کردن، رنجیدن، پژمرده شدن، زود رنج
مفیس، قهر، رنجش، کدورت، قهر کردن، رنجیدن، پژمرده شدن