بد قلقدیکشنری فارسی به انگلیسیawkward, cantankerous, finicky, ill-tempered, obstreperous, unapproachable, unpleasant
tillدیکشنری انگلیسی به فارسیتا، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن، تا وقتی که، تا اینکه، تاانکه