beatدیکشنری انگلیسی به فارسیضرب و شتم، ضربان، ضرب، تپش، ضربت، زمان عبور کلمه، ضربان نبض و قلب، ضربت موسیقی، زنش، زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، چوب زدن، شلاق زدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زد
snapدیکشنری انگلیسی به فارسیضربه محکم و ناگهانی، چفت، بشکن، قفل کیف و غیره، قالب زنی، گاز ناگهانی سگ، قزن قفلی، گیره فنری، یک گاز، عکس فوری گرفتن، شتاب زدگی، چسبیدن به، گاز گرفتن، گسیختن،