قلابدیکشنری فارسی به انگلیسیclasp, crampon, crook, fastener, fastening, grab, hanger, hitch, hook, lug, tab
hooksدیکشنری انگلیسی به فارسیقلاب، دام، چنگک، تله، چنگک بزرگ، ضربه، منقار نوک برگشته، منقار عقابی، بشکل قلاب دراوردن، کج کردن، گرفتار کردن، بدام انداختن، ربودن، گیر اوردن
hookingدیکشنری انگلیسی به فارسیبسته شدن، بشکل قلاب دراوردن، کج کردن، گرفتار کردن، بدام انداختن، ربودن، گیر اوردن
slingدیکشنری انگلیسی به فارسیزنجیر، فلاخن، رسن، قلاب سنگ، بند، تسمه تفنگ، پرتاب کردن، انداختن، پراندن
triggerدیکشنری انگلیسی به فارسیماشه، گیره، پاشنه، قلاب، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار، راه انداختن، رها کردن، ماشه کشیدن
slingsدیکشنری انگلیسی به فارسیسلنجس، فلاخن، رسن، زنجیر، قلاب سنگ، بند، تسمه تفنگ، پرتاب کردن، انداختن، پراندن