قطعهدیکشنری فارسی به انگلیسیcatch, chunk, compartment, excerpt, fragment, length, link, nip, nugget, part, patch, piece, scrap, section, slab, slice, snatch, stretch, swath, tract, wedge
passageدیکشنری انگلیسی به فارسیپاساژ، عبور، تصویب، گذر، گذرگاه، قطعه، عبارت، راهرو، نقل قول، معبر، اجازه عبور، سیر، حق عبور، انقضاء، کار کردن مزاج، عابر، ممر، روی داد، سفر دریا، عبارت منتخبه
passagesدیکشنری انگلیسی به فارسیپاساژ ها، پاساژ، عبور، تصویب، گذر، گذرگاه، قطعه، عبارت، راهرو، نقل قول، معبر، اجازه عبور، سیر، حق عبور، انقضاء، کار کردن مزاج، عابر، ممر، روی داد، سفر دریا، عبا
slackدیکشنری انگلیسی به فارسیشل، کساد، کسادی، سکون، قطع، شلی، انقطاع، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن، سست، ضعیف، پشت گوش فراخ، فراموشکار، کند، بطی ء، گشاد