presetsدیکشنری انگلیسی به فارسیایستگاه از پیش تنظیم، از پیش نشاندن، قبلا مرتب کردن، قبلا چیدن و قرار دادن
ingratiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیانگیزه، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن
ingratiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیغافلگیر شدن، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن
bounceدیکشنری انگلیسی به فارسیگزاف گویی، پرش، جست، پریدن، گزاف گویی کردن، بالا جستن، پس جستن، بیرون انداختن، مورد توپ و تشر قرار دادن