extrapolateدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن
circumstantiateدیکشنری انگلیسی به فارسیدور انداختن، وارد جزئيات شدن، امارات لازمه را تهیه کردن، قرائن و امارت را بدست اوردن
extrapolatedدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج شده، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن
circumstantiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمقررات، وارد جزئيات شدن، امارات لازمه را تهیه کردن، قرائن و امارت را بدست اوردن
circumstantiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیcircumstantiating، وارد جزئيات شدن، امارات لازمه را تهیه کردن، قرائن و امارت را بدست اوردن