419 مدخل
generally, logically
menses, menstrual, menstruation
period
formula, imperative, norm, prescript, principle, rule
menstruate
رونوشت
گرد، گرد شده، تمام، پر، بصورت عدد صحیح، شفاف شده، تمام شده، مستدیر
قوس دور، طاق رومی
گرد کردن
دور گرد
Roundline
قاعده اساسی
قاعدگی
قاعده، حد نصاب، اکثریت لازم برای مذاکرات