قبولاندندیکشنری فارسی به انگلیسیconvince, enforce, impose, maneuver, manoeuvre, persuade, reconcile, urge
sponsorsدیکشنری انگلیسی به فارسیحامیان مالی، ضامن، حامی، بانی، کفیل، سازمان دهنده، التزام دهنده، ضمانت کردن، مسئولیت را قبولکردن، بانی چیزی شدن