inducesدیکشنری انگلیسی به فارسیالقا می کند، وادار کردن، تحریک شدن، اعوا کردن، استنتاج کردن، تهییج شدن
inductsدیکشنری انگلیسی به فارسیالقا می کند، درک کردن، استنباط کردن، وارد کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن
inductedدیکشنری انگلیسی به فارسیالقا شده، درک کردن، استنباط کردن، وارد کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن