sanctionsدیکشنری انگلیسی به فارسیتحریم ها، تصویب، فرمان، جواز، ضمانت اجرایی قانون، فتوای کلیسایی، تایید رسمی، دارای مجوز قانونی دانستن، ضمانت اجرایی معین کردن
sanctionدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات، تصویب، فرمان، جواز، ضمانت اجرایی قانون، فتوای کلیسایی، تایید رسمی، دارای مجوز قانونی دانستن، ضمانت اجرایی معین کردن
proctorدیکشنری انگلیسی به فارسیپروکتور، ناظر، متولی، وکیل قانونی، بازرس دانشجویان، نایب، نظارت کردن، بازرسی کردن