predominateدیکشنری انگلیسی به فارسیقاطع بودن، مستولی شدن بر، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن، دارای نفوذ نجومی
canterدیکشنری انگلیسی به فارسیقوطی، چهار نعل، گامی شبیه چهارنعل، گردش، مزور، سلانه سلانه راه رفتن، سوار شدن، سواری کردن
cankersدیکشنری انگلیسی به فارسیقوطی ها، ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد شدن، فاسد کردن
predominatedدیکشنری انگلیسی به فارسیغالب بود، مستولی شدن بر، قاطع بودن، نفوذ قاطع داشتن، مسلط بودن، چربیدن