قابلیتدیکشنری فارسی به انگلیسیability, ability _, capability, capacity, competence, facility, faculty, flair, ship _
irresolubleدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل حل نیست، تجیزیه ناپذیر، رها نشدنی، ول، نگشودنی، ناگداز، اب نشدنی، ازاد نشدنی، غیر محلول
solvableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل حل است، قابل حل، حل شدنی، محلول، قادر به تادیه وام، واریز شدنی، قابل پرداخت، حل پذیر