قائمدیکشنری فارسی به انگلیسیsquare, straight, upright, perpendicular, plumb, right, standing, upstanding, vertical
subrogatingدیکشنری انگلیسی به فارسیsubrogation، قائم مقام تعیین کردن، جانشین دیگری کردن، بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن
subrogateدیکشنری انگلیسی به فارسیsubroute، قائم مقام تعیین کردن، جانشین دیگری کردن، بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن