tagدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب، علامت، پلاک، سوش، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، تهلیل، مثال یا گفته مبتذل، برچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آور
tuskدیکشنری انگلیسی به فارسیتسکین، عاج، دندان عاج فیل، دندان دراز و تیز، دندان نیش اسب، دندان گراز حیوانات، خیش، سوراخ کردن یا کندن
tusksدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنتی، عاج، دندان عاج فیل، دندان دراز و تیز، دندان نیش اسب، دندان گراز حیوانات، خیش، سوراخ کردن یا کندن