flukeدیکشنری انگلیسی به فارسیفلک، اتفاق، خار، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دمنهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاق، پیکان
fleecesدیکشنری انگلیسی به فارسیفلکس، پشم گوسفند وجانوران دیگر، پارچه خوابدار، لخت کردن، پشم چیدن از، چاپیدن، گوش بریدن، سروکیسه کرد ن