gesticulateدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
gesticulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
gesticulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی شده، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
instilدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن