destroyingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، نابود کردن، خراب کردن، ویران کردن، کشتن، تباه کردن، ضایع کردن، فنا کردن، بر انداختن
shellsدیکشنری انگلیسی به فارسیپوسته ها، صدف، پوست، قشر، خمپاره، گلوله توپ، مرمی، کالبد، جلد، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عایق، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک
shellدیکشنری انگلیسی به فارسیپوسته، صدف، پوست، قشر، خمپاره، گلوله توپ، مرمی، کالبد، جلد، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عایق، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک مح
destroyدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین رفتن، نابود کردن، از بین بردن، خراب کردن، ویران کردن، کشتن، تباه کردن، ضایع کردن، فنا کردن، بر انداختن