decayingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو ریختن، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن، تنزل کردن، منحط شدن
sankدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، فرو رفتن، نزول کردن، مستغرق بودن، فرو بردن، ته رفتن، نشست کردن، گود افتادن