commandersدیکشنری انگلیسی به فارسیفرماندهان، فرمانده، رئیس، تخماق، ضابط، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده
monarchدیکشنری انگلیسی به فارسیپادشاه، سلطان، شهریار، فرمانروای مطلق، مرد کلاهدار، خدیو، خسرو، فرمانده
orderدیکشنری انگلیسی به فارسیسفارش، نظم، دستور، ترتیب، راسته، فرمان، نظام، حواله، سامان، دسته، انتظام، ایین، فرمایش، امریه، ارایش، ضابطه، زمره، صنف، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروهخاص