governدیکشنری انگلیسی به فارسیحکومت می کند، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن، کنترل کردن
governmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیدولت ها، دولت، حکومت، فرمانداری، طرز حکومت هيئت دولت، عقل اختیار، صلاحدید