فراردیکشنری فارسی به انگلیسیdefection, desertion, elusion, elusive, escape, flight, fugitive, getaway, runaway, scamper, slippery, volatile
abscondingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرار از زندان، فرار کردن، گریختن، رونشان ندادن، روپنهان کردن، پنهان شدن، غایب شدن، در رفتن