فراهم کردندیکشنری فارسی به انگلیسیafford, accommodate, feed, furnish, procure, provide, raise, stock, supply
provideدیکشنری انگلیسی به فارسیفراهم کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
providesدیکشنری انگلیسی به فارسیفراهم می کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
recreateدیکشنری انگلیسی به فارسیبازسازی کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، تفریح کردن، تفریح دادن، وسیله تفریح را فراهم کردن
enableدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال کردن، قادر ساختن، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای، اختیار دادن
troopingدیکشنری انگلیسی به فارسیسربازگیری، فراهم کردن، گرد اوردن، فراهم امدن، دسته دسته شدن، رژه رفتن